اینجاست عشق
می دانستم که مرا روزی دوست خواهی داشت این است موضوع قصه ی من((دوست داشتن)) دوست داشتن مردی که به اندازه ی یک دنیا برای من ارزش دارد....... هر چند بار که خواهی می نویسم هرچند بار گوی می گویم دوستت دارم من تشنه ی چشماتم منو سیرابم کن منو با لالایی دوباره خوابم کن بگو این آرامش تا ابد پا بر جاست حالا که برق عشق تو نگاهت پیداست دیدی چه راحت می شود از روی احساسات یک نفر تقلید کرد پس این کار را نکن و بگو ار ته عمق احساسات خودت بگو دوستت دارم تا من هم از ته ته عشق خودم بگویم دوستت دارم
دیروز خواندم دوستت دارم عاشق گفته بود دوستم دارد من که دوستش ندارم چه؟ تقصیر من نیست خوب دوستش ندارم چه کار کنم؟ تو بگو تو بگو که چه بگویم که ترکم کند بدون دل آزردگی من تو را دوست دارم نه او را نه اونی که خیلی راحت ابراز احساسات می کند هر چی هم که بگوید باز می گویم دوستش ندارم اما نمی توانم نمی توانم خیلی رک بگویم خدای من چه کار کنم؟چه بگویم؟ همه توقع دارند دوستشان بدارم انگار میون دوتا جای سخت گیر کردم که فقط روزنه ی نورعشق تو را می بینم فقط می توانم بگویم به تو دوستت دارم
در جنگلی هستم که زمبن آن برگ های سبز بوته های آن به شکل گل رز سرخ درختان آن گل های نیلوفر و میوه های آن قلب های صورتیست میدانی اینجا کجاست؟ بخش انفرادی ای از قلبم که مخصوص زندانی هایی چون توست بیا بیا و با چشمانت اینجا را زیبا تر کن .منتظرتم دوستت دارم
اشک هایم را دیدی که چون قطرات باران می بارید و همچو لکه های شبنم بر روی گو نه های خالی از لبخندم جا خشک کرده بود دیدی؟ این اشک ها از غم فراغ که بود؟ از دوری و ندیدن چه کسی بود؟ می دانی نه فکر نمیکنم بدانی که چقدر دوستم داری و من دوستت دارم حالا فهمیدی دوستت دارم عشق من
این است عشق عشقی صادقانه و پر از احساس. عشقی پر از شور و شوق. آری کاش همه ی عشق ها همینگونه باشند.
دانستم که مرا روزی بري در کنار آن پنجره پنجره ی چوبی ایی که در نظر من از طلا بود طلایی که اگر تو کنارم باشی به آن احتیاجی ندارم و از آن پنجره کوچه ای رانشانم می دهی که در آن پر است از خانه های کلنگی اما در نظرمن پر است از ستاره ستاره هایی که اگر تو کنارم باشی برایم فرقی ندارد آری این زندگی تمامی ندارد و کنار تو این زندگی برای من بهشتیست جاودان برای من و تو
بودنت زیباست همان طور که نبودنت فاجعه ایست بی همتا در تمام جهان چشمانت زیباست همان طور که اشکت مرگیست که باز گشتی از آن درکار نیست در گرمای عشق تو سوختم پس از گرمای خورشید چه کنم که بود و نبودش فرقی نمی کند چون تو خورشید منی در روشنایی حس تو کور شدم پس از روشنی ماه چه گویم که باز بود و نبودش فرقی نمی کند چون تو ماه منی هر کاری که کنی از جهان تو آسمان منی |
About![]()
اینجا آمدی بمان .بمان تا ...... دوست من. امید وارم خوشت بیاید. Archivesآذر 1390AuthorsفاطیLinks
عشق بی پایان
LinkDump
کیت اگزوز ریموت دار برقی
کاربران آنلاین:
بازدیدها :
|